تبسم مهتاب

 

هزاران سال باحيرت نشستم

 

 

به خود پيوستم و از خود گسستم

 

دريغا حاصل عمرم سه چيز بود:

 

تراشيدم، پرستيدم..........شکستم

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:38 توسط مریم|

[تصویر:  qx7nudrvp2igsjmoc6.png]
نوشته شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:18 توسط مریم|

... خــــــدایا نه آنقدرپاکم که مرا کمک کنےِ و نه آنقدربدم که رهایم کنےِ
 
 
میان این دو گم شده ام و هم خود و هم تو را آزار مےِ دهم
 
 
هرچه تلاش کــردم نتوانستم آنےِ شوم که تو می خواهـــی
 
 
... و هرگـــــز دوست ندارم آنـےِ شــــــوم که تو رهایـــــم کنےِ

 

 

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:7 توسط مریم|

 

خــدايــــــــا



يک مــرگ بدهکــارم و هزار آرزو طلــبکار



خســــته ام . . .
 


يا طلبـــــم را بده يا طلــبتـــــــ را بگيــــــر !

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:0 توسط مریم|

تبیان زنجان  تبیان زنجان تبیان زنجان 

 

سردار سر شکستهٔ در خون شناورم!

 

بعد از تو وای بر دل من... وای بر حرم

 

حالا، پس از گذشتن چندین و چند سال

 

باور نداشتم که بخوانی برادرم

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:31 توسط مریم|

سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "

چشمها راشستم باز همان را دیدم

جز دو رنگی و دروغ

جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.

پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.

دورهء تلخ فریب

دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.

دورهء این همه نامردی هاست.

تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟

باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟

 

نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:29 توسط مریم|

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:39 توسط مریم|

خواستم بپرسم شما تومدرسه چطوری بودی یا هستی لطفا تو نظرات بهم بگین ...

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:35 توسط مریم|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت