تبسم مهتاب

نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 20:27 توسط مریم|

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ،

تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

 

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,ساعت 19:13 توسط مریم|

ارزش یک بودن را ، فقط هنگام نبودن ، می توان فهمید . . .

 

S A L I  J O O N -03

نوشته شده در جمعه 1 دی 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط مریم|

 

هزاران سال باحيرت نشستم

 

 

به خود پيوستم و از خود گسستم

 

دريغا حاصل عمرم سه چيز بود:

 

تراشيدم، پرستيدم..........شکستم

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:38 توسط مریم|

[تصویر:  qx7nudrvp2igsjmoc6.png]
نوشته شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:18 توسط مریم|

... خــــــدایا نه آنقدرپاکم که مرا کمک کنےِ و نه آنقدربدم که رهایم کنےِ
 
 
میان این دو گم شده ام و هم خود و هم تو را آزار مےِ دهم
 
 
هرچه تلاش کــردم نتوانستم آنےِ شوم که تو می خواهـــی
 
 
... و هرگـــــز دوست ندارم آنـےِ شــــــوم که تو رهایـــــم کنےِ

 

 

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:7 توسط مریم|

 

خــدايــــــــا



يک مــرگ بدهکــارم و هزار آرزو طلــبکار



خســــته ام . . .
 


يا طلبـــــم را بده يا طلــبتـــــــ را بگيــــــر !

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:0 توسط مریم|

تبیان زنجان  تبیان زنجان تبیان زنجان 

 

سردار سر شکستهٔ در خون شناورم!

 

بعد از تو وای بر دل من... وای بر حرم

 

حالا، پس از گذشتن چندین و چند سال

 

باور نداشتم که بخوانی برادرم

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:31 توسط مریم|

سهراب گفتی:" زیرباران باید رفت... چشمها را باید شست... جور دیگر باید دید "

چشمها راشستم باز همان را دیدم

جز دو رنگی و دروغ

جز غم و غصه و تلخی هیچ به چشمم نرسید.

پس چه شد آن همه توصیف قشنگت سهراب.

دورهء تلخ فریب

دورهء رنگ سیاهی ایست سهراب.

دورهء این همه نامردی هاست.

تو اگرمیدانستی! دل آسمان هم از دست بشر می گرید؟

باز سر می دادی زیر باران باید رفت؟

 

نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:29 توسط مریم|

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:39 توسط مریم|

خواستم بپرسم شما تومدرسه چطوری بودی یا هستی لطفا تو نظرات بهم بگین ...

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:35 توسط مریم|

نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت 19:59 توسط مریم|

خیلی ها

میگن هیچ عشقی تو دنیا
 

مث عشق اولی نیست
 

یه سوال
 

واسم پیش اومده
 

مگه عشق اول و دوم و سوم داره
 

عشق
 

اگه عشق باشه
 

فقط یه دونست
 

اگه دنبال عشقای بعدی باشی
 

اسمش عشق نیست
 

هوسه..........
نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,ساعت 19:58 توسط مریم|

فردا چه روز جالبیه.... روز جمعه.... روز شروع ماه خون...
 
 
 
روز شروع بیچارگی زینب.... روز شروع ماه محرم
 
 
 
با روز امام زمان تو ی روز شده.....
 
 
 
به امیدظهور امام زمان(عج)و قیام این حضرت به خونخواهی امام حسین(ع)
 
 
 

نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:26 توسط مریم|

 

http://www.pixnaz.ir/user_files/image/image1/0.732814001281762219_.jpg

 

 


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

 

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

 

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

 

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

 

بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است

 

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

 

نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:21 توسط مریم|

سایه ام امشب  مرا همراه نیست

 

گر در این غربت بمیرم هیچ کس آگاه نیست

 

من به جز سایه ندارم همدمی

 

این رفیق نیمه راه هم گاه هست گاه نیست

 

نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:22 توسط مریم|

نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:22 توسط مریم|

لعنت به تو ای دل
 


 که همیشه جایی جا می مانی که تو را
 

 نمی خواهند...
 
 
 

 
نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:,ساعت 19:31 توسط مریم|

نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 20:28 توسط مریم|

حکایتی بسیار زیبا، باشد که از این داستان ها پند بگیریم...

روزی دوستی از ملا نصرالدین پرسید : ملا تا به حال بفکر ازدواج افتاده ای؟

ملا در جوابش گفت : بله زمانی که جوان بودم بفکر ازدواج افتادم

دوستش پرسید : خب چی شد؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم ، که بسیار زیبا بود ، ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیز هوش و دانا ، ولی من ، او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود

ولی آخر به بغداد رفتم : و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همین که خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود. ولی با او هم ازدواج نکردم

دوستش کنجکاوانه پرسید : چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او ، خودش هم دنبال همان چیزی میگشت که ، من می گشتم

هیچ کس کامل نیست

اینگونه نگاه کنیم

مرد را به عقلش ، نه به ثروتش

زن را به وفایش ، نه به جمالش

عاشق را به صبرش ، نه به ادعایش

مال را به برکت اش ، نه به مقدارش

خانه را به آرامشش ، نه به اندازه اش

اتومبیل را به کارائی اش ، نه به مدل اش

غذا را به کیفیت اش ، نه به کمییت اش

درس را به استادش ، نه به سخن اش

دانشمند را به علمش ، نه به مدرکش

مدیر را به عمل کردش ، نه به جایگاهش

نویسنده را به باورهایش ، نه به تعداد کتاب هایش

شخص را به انسانیتش ، نه به ظاهرش

دل را به پاکی اش ، نه به صاحب اش

جسم را به سلامتی اش ، نه به لاغری اش

سخن را به عمق معنایش ، نه به گوینده اش


نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 17:11 توسط مریم|

گیله مرد ی

 

 

میگفت : خوشبختی حراج روزانه ی دنیاست ...

 

اینکه ما قدمی بر نمی داریم

 

و قیمتی پیشنهاد نمی کنیم داستان دیگریست ...

 

 

جملات زیبا گیله مرد


 
نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,ساعت 16:44 توسط مریم|

نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1398برچسب:,ساعت 16:40 توسط مریم|

http://hadinet.ir/i/attachments/1/1340079518902169_large.jpg

نوشته شده در جمعه 5 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:7 توسط مریم|

نوشته شده در جمعه 5 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:3 توسط مریم|

2 تا گربه با هم ازدواج کردند:

 

Cute Cats Story

 

اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند:

 

Cute Cats Story

 

اولین بچشون به دنیا اومد:

 

Cute Cats Story

 

دومی هم به دنیا اومد:

 

Cute Cats Story

 

اولین قدمهای بچه هاشون:

 

Cute Cats Story

 

پدر این خانواده به سختی کار میکرد:

 

Cute Cats Story

 

و مادر دنبال خوشگذرونی خودش بود:

 

Cute Cats Story

 

بچه ها بدون مراقبت بزرگ شدند و بچه های بدی از آب در اومدند:

 

Cute Cats Story

 

یکیشون تروریست شد:

 

Cute Cats Story

 

یکی دیگه همش تو کلوپ شبانه بود:

 

Cute Cats Story

 

کوچکترینشون تصمیم به خودکشی گرفت:

 

Cute Cats Story

 

وقتی پدرشون فهمید سکته کرد:

 

Cute Cats Story

 

مادرشون هم عقلش رو از دست داد و دیوونه شد:

 

Cute Cats Story

نوشته شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:27 توسط مریم|

اگر شما از جلمه افراد باهوش هسیتد بگویید ، اشبتاه کجاست ؟؟؟

 

123456789

123456789

123456789

..

..

..

..

..

یعنی شما الان به این موضوع تمرکز کردید ؟؟

اشتباه این هست که کلمه :

هسیتد ــ هستید

اشبتاه ــ اشتباه

من نگفتم اشتباه در اعداد هست !!!!!

بهتر نیست برگردیم اول اتبدایی بخونیم ؟؟

.

.

.

حتی کلمه اول ابتدایی هم اشتباهه !!!!!!!!

..................

پس بریم اول مهد کودک بخونیم !!

.

.

حتی کلمه مهدکودک هم اشتباهه !!

چرا رفتید دوباره مهدکودک رو ببینید ؟؟ :)))

الوووو یبمارستان اعصاب و روان ؟؟

بیایید اینا رو ببرید از اینجا مشکل دارن :))

.

.

.

هههههههههههه...

حتی کلمه بیمارستان هم اشتباهه !!!

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 20:32 توسط مریم|

نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:,ساعت 19:8 توسط مریم|

http://www.newmusic42.com/modules/Forums/files/214506_21337954013_198.jpg

 

نوشته شده
نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:46 توسط مریم|


متحرککلاغ پرمتحرک
متحرکگنجشک پر متحرک
متحرکغصه ها چی،اونم پر؟ متحرک
متحرکغصه که پر ندارهمتحرک
متحرک از دل بی صاحب متحرک
متحرکمن طفلی خبر نداره متحرک
متحرکمیاد میشینه تو دلم متحرک
متحرکیه کنجی پیدا میکنه متحرک
متحرکسفره دلواپسی متحرک
متحرکرو توی دلم وا میکنه متحرک
متحرککاشکی که غصه پر داشت متحرک
متحرکمثل کلاغ و گنجشکمتحرک متحرکاونوقت میخوندیم همه :" متحرک
متحرککلاغ پرگنجشک پر متحرک
متحرکغصه ها چی؟متحرک
متحرک اونم پر !" متحرک

 
 
 
نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:18 توسط مریم|

 

deborah.mihanblog.com

deborah.mihanblog.com 

 

 

deborah.mihanblog.com


 

نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:15 توسط مریم|

 

نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:52 توسط مریم|

يادمون باشه که؛ خدا هميشه هست.
-يادمون باشه که؛ کسي که زير سايه ديگري راه ميره، خودش سايه‌اي نداره.
-يادمون باشه که؛ هر روز بايد تمرين کرد دل کندن از زندگي را.
-يادمون باشه که؛ زخم نيست آنچه که درد دارد، عفونته.
-يادمون باشه که؛ در حرکت هميشه افق‌هاي تازه هست.
-يادمون باشه که؛ دست به کاري نزنيم که نتوانيم آن را براي ديگران تعريف کنيم.
-يادمون باشه که؛ اونايي که دوستشون داريم مي‌تونند دوستمون نداشته باشند.
-يادمون باشه که؛ حرف‌هاي کهنه از دل کهنه مياد، پس دلي نو بخريم.
-يادمون باشه که؛ فرار، راه به دخمه‌اي مي‌بره براي پنهان شدن، نه آزادي.
-يادمون باشه که؛ باورهامون شايد دروغ باشند.
-يادمون باشه که؛ لبخندمان را در آيينه جا نگذاريم.
-يادمون باشه که؛ آروزهاي انجام نيافته دست زندگي رو گرفتن و اونو راه مي‌برند.
-يادمون باشه که؛ محبت به ديگران براي نمايش گذاشتن مهر خودمون نباشه.
-يادمون باشه که؛ آدم‌ها همه ارزشمندند و همه مي‌تونند مهربون و دلسوز باشند.
-يادمون باشه که؛ تنهايي ما در مقايسه با تنهايي خورشيد خيلي کمه.
-يادمون باشه که؛ دو رنگي رو با کمتر از صداقت نديم.
-يادمون باشه که؛ دلخوشي‌ها هيچ کدوم ماندگار نيستند.
-يادمون باشه که؛ تا وقتي اوضاع بدتر نشده! يعني همه چيز روبراهه.
- يادمون باشه که؛ هوشياري يعني زيستن با لحظه‌ها.
-يادمون باشه که؛ آرامش جايي فراتر از ما نيست.
-يادمون باشه که؛ من تنها نيستم، ما يک جمعيت‌ايم که تنهاييم.
-يادمون باشه که؛ از چشمه درس خروش بگيريم و از آسمان درس پاک زيستن.
-يادمون باشه که؛ براي آموختن و درس دادن به دنيا آمديم، نه براي تکرار اشتباهات گذشتگان.
-يادمون باشه که؛ براي پاسخ دادن به احمق، بايد احمق بود!
-يادمون باشه که؛ لازمه گاهي با خودمون روراست‌تر از اين باشيم که هستيم.
-يادمون باشه که؛ قبلا چيزهايي برامون مهم بودند که حالا ديگه مهم نيستند.
-يادمون باشه که؛ آنچه امروز برامون مهمه، فردا نخواهند بود.
-يادمون باشه که؛ نيازمند کمک هستند آنها که منتظر کمکشان نشسته‌ايم.
-يادمون باشه که؛ ما از اين به بعد هستيم، نه تا به حال.
-يادمون باشه که؛ غيرقابل تحمل وجود ندارد.
-يادمون باشه که؛ با يک نگاه هم ممکنه بشکنند دل‌هاي نازک.
-يادمون باشه که؛ به جز خاطره‌اي هيچ نمي‌ماند.
-يادمون باشه که؛ وظيفه من اينه «حمل باري که خودم هستم تا آخر راه».
-يادمون باشه که؛ منتظر تنها يک جرقه است، انبار مهمات.
-يادمون باشه که؛ کار رهگذر عبوره، گاهي برمي‌گرده،گاهي نه.
-يادمون باشه که؛ در هر يقيني مي‌توان شک کرد و اين تکاپوي خرد است.
-يادمون باشه که؛ هميشه چند قدم آخره که سخت‌ترين قسمت راهه.
-يادمون باشه که؛ اميد، خوشبختانه از دست دادني نيست.
-يادمون باشه که؛ به جستجوي راه باشيم نه همراه.
-يادمون باشه که؛ هوشياري يعني زيستن با لحظه‌ها.
-يادمون باشه که؛ کلا نااميد نميشي اگه تمام اميدت را به چيزي نبسته باشي.
-يادمون باشه که؛ خوبي اوني رو که نداريم اينه که نگران از دست دادنش نيستيم.
-يادمون باشه که؛ در خسته‌ترين ثانيه عمر، رمقي براي انجام کارهاي کوچک هست.
-يادمون باشه که؛ وقتي از دست دادن عادت ميشه بدست آوردن، ديگه آرزو نيست.
-يادمون باشه که؛ اونايي رو که گوشه آسايشگاه‌ها غريب‌اند و تنها، از ياد نبريم.
-يادمون باشه که؛ گاهي بايد براي راحتي خيالِ ديگران خودمون رو خوشحال نشون بديم.
-يادمون باشه که؛ سعادت ديگران بخش مهمي از خوشبختي ماست.
-يادمون باشه که؛ قولي را که به کسي ميديم عمل کنيم.
-يادمون باشه که؛ دوست بداريم بي‌انتظار پاسخي از طرف ديگران.
-يادمون باشه که؛ مهرباني صفت بارز عشاق خداست پس از اينکار ابايي نکنيم.
-يادمون باشه که؛ اين دعا هميشه ورد زبونمون باشه «خدايا هيچوقت ما رو به حال خودمون رها نکن».

 
 
نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:47 توسط مریم|

نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:43 توسط مریم|

 زمستاني سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه هاشو سير کنه

گوشت بدن خودشو ميکند و ميداد به جوجه هاش ميخوردند

زمستان تمام شد و کلاغ مرد!


اما بچه هاش نجات پيدا کردند و گفتند:

آخي خوب شد مرد, راحت شديم از اين غذاي تکراري!


... اين است واقعيت تلخ روزگار ما.....!!!!!!!!!

 

نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:32 توسط مریم|

 

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه  !!

   

 

 

 
نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:18 توسط مریم|

 

من کجا گم کرده‌ام آهنگ باران را؟!
 
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم؟!
 
می‌شود برگشت
 
می‌شود برگشت و در خود جستجویی کرد
 
در کجا یک کودک ده‌ساله
 
در دلواپسی گم شد؟
 
می‌شود برگشت
 
تا دبستان راه کوتاهی‌ست
 
می‌شود از رد باران رفت
 
می‌شود با سادگی آمیخت
 
می‌شود کوچک‌تر از اینجا و اکنون شد
 
من بهار دیگری را دوست می‌دارم
 
جای من خالی‌ست
 
جای من در درس نقاشی
 
جای من در چشم‌های دختر خورشید
 
جای من در لحظه‌های ناب
 
جای من در نمره‌های بیست
 
جای من در زندگی خالی‌ست
 
می‌شود برگشت
 
اشتیاق چشم‌هایم را تماشا کن
 
می‌شود در سردی ِ سرشاخه‌های باغ
 
جشن رویش را بیفروزیم
 
دوستی را می‌شود پرسید
 
چشم‌ها را می‌شود آموخت
 
مهربانی کودکی تنهاست
 
مهربانی را بیاموزیم
 
مهربانی را هدیه دهیم
نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 15:56 توسط مریم|

بر لب سرسره بنشین و گذر عمر ببین

واقعیتی از گذر عمر در زندگی!

نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:52 توسط مریم|

۳۰ ثانیه بر روی ستاره قرمز رنگ خیره شوید. سپس روی یک دیوار یا کاغذ سفید نگاه کرده و مرتب پلک بزنید. نتیجه جالب خواهد بود!

 
 
نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:50 توسط مریم|

کانو کریستالس اسم یک رودخانه در ایالت متا در کشور کلمبیا است که در کوهستان ماکارنا واقع شده است. این رودخانه « رودخانه ی پنج رنگ» نامیده می شود و زیباترین رودخانه جهان به شمار می ‌آید؛ چرا که زیبایی آن در هیچ کجای جهان نظیر ندارد.

 در بعضی از ماه های سال این رودخانه هیچ فرقی با یک رودخانه ی عادی ندارد اما در یک دوره کوتاه مدت کف این رودخانه با رنگ های قرمز، زرد، سبز و آبی تبدیل به رودخانه رنگین کمانی می ‌شود. سالانه تعداد زیادی عکاس و گردشگر برای دیدن این رودخانه ی بسیار زیبا به کلمبیا سفر می کنند.









نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:8 توسط مریم|

 

شعری که هیچ وقت قدیمی نمیشه

همه با هم میخونیم

www.atishpare90.loxblog.com

معلم شمع شدی شعله شدی سوختی

تا هنر خود به من آموختی

در دو جهان راهنمای منی

بعد از خداوند خدای منی



 

نوشته شده در سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 10:32 توسط مریم|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت